نقد فیلم سوپرمن جیمز گان
فیلم جدید «سوپرمن» جیمز گان تا پایان جذاب است، اما در نهایت قربانی نبردهای شلوغ رایانهای میشود.

به گزارش سینما شارپ، فیلم «سوپرمن» به کارگردانی جیمز گان (بدون لو دادن داستان) تا مدت زیادی عالی پیش میرود. فیلم گرم، بامزه و سرگرمکننده است. دیوید کورنسوت و ریچل برازناهان عملکرد درخشانی دارند. اما در پرده سوم، ناگهان همهچیز به یک نبرد پر از هرجومرج کامپیوتری تبدیل میشود؛ از مشتزدن بیوقفه به صورت سوپرمن گرفته تا فروریختن آسمانخراشها (و ادعای خالی بودن آنها!) و پرتابشدن شخصیتها به در و دیوار. طبق معمول، باید یک پرتوی بینبعدی نجات پیدا کند تا سیاره از نابودی نجات یابد. برخی منتقدان معتقدند فیلم تا آن لحظه عالی بود.
واقعیت این است که فیلمهای مارول و دیسی عملاً شبیه انیمیشن شدهاند و پایانشان هم با نبردهای پرزرقوبرق گرافیکی همراه است. ایراد این نیست که چنین چیزی اتفاق میافتد؛ مشکل این است که همیشه همین اتفاق میافتد. این رویه آنقدر تکرار شده که دیگر خستهکننده شده است. بیشتر تقصیر هم متوجه مارول است که بارها و بارها از این فرمول استفاده کرده است. از زمانی که فیلم Avengers: Endgame با صدها قهرمان و هزاران دشمن کامپیوتری صحنهای حماسی ساخت و تماشاگران را برای تونی استارک به گریه انداخت، همه فکر کردند باید همین فرمول را تکرار کنند.
اما حالا یک سؤال مهم از فیلمسازان ابرقهرمانی داریم — با زبانی که در فیلمهای PG-13 نمیشنوید: آیا هیچکدامتان واقعاً ایدهای دیگر برای پایان این فیلمها دارید؟
فیلمسازان سالهاست از این انتقاد آگاهاند. حرف تازهای نیست. برخی از خودشان هم به آن اذعان کردهاند. مثلاً چند سال پیش یک کارگردان باهوش گفت: «در داستانگویی ابرقهرمانی خیلیها تنبل شدهاند. صحنههای پایانی این فیلمها دیگر منطقی و معنادار نیست.»
و این حرف را چه کسی زد؟ جیمز گان. کسی که خودش همین حالا در فیلم «سوپرمن» همان پایان کلیشهای «بِف-پاو-بَم» را پیاده کرده است.
بهراحتی میتوان تصور کرد که پشتصحنه چنین بحثی در جریان بوده: «میدانیم که این پایان کلیشهای است، ولی اگر فیلم را بدون پرتوی تهدیدکننده و نبرد بزرگ CG تمام کنیم، آیا فیلممان بهاندازه کافی حماسی و پرهیجان خواهد بود؟ آیا فروش خوبی خواهد داشت؟ مردم ناامید میشوند اگر پایانش نجات جهان یا نبردی در مقیاس شهری نباشد؟»
اما واقعیت این است که چنین پایانی لازم نیست. اگر باور ندارید، نگاهی بیندازید به:
-
The Empire Strikes Back: بهترین فیلم «جنگ ستارگان» بدون ستاره مرگ.
-
Casino Royale: بهترین فیلم مدرن «جیمز باند» با ضعیفترین صحنه پایانی.
-
The Dark Knight: بهترین فیلم ابرقهرمانی با پایانی بدون انفجار، فقط یک آزمایش اخلاقی بین دو گروه از مردم.
-
و Superman (1978): صحنهای که در آن لوییس لین زیر خاک دفن میشود، بدون نبردهای عظیم ولی کاملاً تأثیرگذار.
هیچکس از نبود صحنههای انفجاری در پایان این فیلمها شکایت نکرد. در عوض، آنها را شاهکارهای ژانر فانتزی-اکشن میدانند.
در مقابل، صحنههایی که سوپرمن مشت میخورد یا از دیوار رد میشود هیچ جذابیتی ندارند. همه میدانند که او آسیب نمیبیند، پس چرا آنقدر آن را تکرار میکنید؟ در عوض، چرا فیلمی نسازید که هر اتفاقی در آن واقعاً اهمیت داشته باشد؟
قطعاً نمیگوییم که باید پایان فیلم را به کشتی گرفتن کلارک و لکس در صندلی عقب تاکسی تقلیل دهید. مسلماً در فیلمی درباره ابرقهرمانان باید قدرتهای فوقالعادهای نمایش داده شوند. اما مسئله، زیادهروی بیهدف است.
در دفاع از فیلم جدید سوپرمن باید گفت که صحنه پایانی آن بهاندازه برخی فیلمهای دیگر آزاردهنده نیست. گان تلاش کرده تا با گرهزدن شخصیتپردازی به اکشن، داستان را زنده نگه دارد؛ برخلاف فیلمهایی که به محض شروع نبرد، همهچیز تبدیل به آشوبی خستهکننده میشود (مثل Justice League که در این زمینه بیرقیب است).
اما لحظهای که جلوههای ویژه افسار فیلم را بهدست میگیرند و شما فکر میکنید «وای، هنوز ادامه دارد و باز هم مبارزات تصادفی اضافه شده»، جادوی فیلم از بین میرود.
در حالیکه بهترین صحنه فیلم — با اختلاف زیاد — گفتوگوی ساده کلارک و لوییس در آپارتمان اوست.
پس فیلمسازان عزیز، دفعه بعد که دارید پایان فیلمتان را طراحی میکنید، لحظهای در آینه نگاه کنید. به درون خود خیره شوید. و با خودتان تکرار کنید:
«لازم نیست از تمام توان CG استفاده کنم!»